کد خبر : 34082
تاریخ انتشار : شنبه 15 اردیبهشت 1397 - 23:16
شهرستان شهدای خط شکن
روزهای تنهایی یک قهرمان/محمدکریم کیانی فلاورجانی

كدام ملتي اينگونه قهرمانانِ رشيدش را به دست فراموشي ميسپارد كه ما قهرمانان سالهاي نه چندان دورمان را فراموش ميكنيم.محمدكريم كياني فلاورجاني در سال ۶۱ تنها ۱۸ سال داشت كه براي دفاع از ايران اسلامي، لباس رزمندگي به تن كرد و عازم جبهه شد.
کدام ملتی اینگونه قهرمانانِ رشیدش را به دست فراموشی میسپارد که ما قهرمانان سالهای نه چندان دورمان را فراموش میکنیم. کجا و کی حافظه تاریخی ما آنقدر ضعیف شد که خیلی زود نامهای بزرگی که در روزگار سختی مدافع میهن و ناموس بودند را به ورطه فراموشی سپردیم و یادمان رفت هرازگاهی سراغی از گمنامان بدون نشانی بگیریم که جوانی و سلامتیشان را برای امنیت امروزمان دادند. ما از زمانه بیمعرفتی آموختیم و یادمان رفت جوان رشید دیروز، امروز جانبازی شده که در تنهایی درد میکشد و درد تنهایی و فراموشی سختتر از هر درد دیگری است.
مکان: منطقه عملیاتی خیبر، جایی میان نیزارهای هورالعظیم و جزایر مجنون در عراق
زمان: اسفند ۱۳۶۲
محمدکریم کیانی فلاورجانی در سال ۶۱ تنها ۱۸ سال داشت که برای دفاع از ایران اسلامی، لباس رزمندگی به تن کرد و عازم جبهه شد. در اوج جوانی و سرحالی، تمام روزهای خوش آینده را پشت سرش جا گذاشت و برای نجات حال میهن، اسلحه به دست گرفت و راهی شد. فضای پاک و معنوی جبههها محمد را غرق در خود کرد. او وارد دنیایی شده بود که از همه جایش عطر دلانگیز مناجات و دعا به مشام میرسید. محمد تشنه این فضا بود و هر لحظهاش را هزاران بار زندگی میکرد.
انگار او در جبهه گمشدهاش را پیدا کرده باشد و مدهوش از این وصال، میخواست هر چه که دارد را در طبق اخلاص بگذارد. در جنگها و برای نیروهای رزمنده پول و مال و منال به هیچ دردی نمیخورد و تنها شجاعت و نیرو و قدرت جنگاوری است که به کار میآید. محمد که از مال دنیا عایدی زیادی نداشت پس تمام سرمایه جوانی و توان و قدرتش را برای مقابله و دفاع از دشمنان به جبهه برد. او در این راه هیچ چیزی کم نگذاشت.
اسفند سال ۶۲ فرماندهان تصمیم به انجام یک عملیات بزرگ جهت انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تأمین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلاییه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن گرفتند. عملیاتی سخت و دشوار که در آن مقطع زمانی حساسیتهای زیادی را به دنبال داشت. موفقیت در این عملیات، میتوانست روند جنگ را در جبهههای جنوبی مشخص کند. محمد هم یکی از نیروهای شرکتکننده در عملیات بود. او در عملیات خیبر در منطقه پاسگاه زید روی مین میرود و پای چپش را از دست میدهد.
رزمنده جوان بر اثر انفجار شدید روی زمین میافتد. همان لحظه «علیرضا جلیلیفر» عکس بدن زخمی و صورت خاکی او را ثبت میکند تا سالهای بعد به سندی ماندگار از عملیات خیبر تبدیل شود. محمد با چهرهای لبریز از درد، روی زمین دراز کشیده، پایش به شدت مجروح شده و چشمهای نگرانش نقطهای نامعلوم را نگاه میکنند. چشمهای این جوان مظلومیت را فریاد میزند. محمد ساعتها سینهخیز حرکت میکند تا خود را به خاک وطن برساند.
مکان: فلاورجان اصفهان، یکی از خانههای شهر
زمان: بهار ۱۳۹۷
تا همین چند روز پیش بسیاری از همرزمان محمد خبری از او نداشتند. خیال میکردند او بر اثر انفجار و شدت مجروحیت شهید شده باشد، اما محمد زنده ماند تا نشانهای برای مظلومیت جانبازان باشد. او شهید نشد تا صدای بیصدای هزاران جانبازی باشد که مثل محمد به سختی زندگی میگذرانند و مردم بیمعرفت سراغی از آنها نمیگیرند. کیانی پس از جنگ به کشاورزی مشغول شد، ولی جراحتهای جنگ کار خودش را کرد. با گذشت زمان به خاطر وجود ترکش در بدنش کمکم دچار ضعف عضلات و درنهایت قطع نخاع شد. حالا تصاویر او در میان انبوه مطالب فضای مجازی میان مردم میچرخد. در دنیای سلبریتیهای پولکی و توخالی آنها حالا با نام یک قهرمان آشنا شدهاند: محمدکریم کیانی فلاورجانی، اما در تمام عکسها و در کنار جانباز اصفهانی، تصویر یک قهرمان دیگر هم خودنمایی میکند. همسر کیانی در عکسها با عشقی وصفناپذیر مشغول رسیدگی به آقا محمد است؛ موهایش را شانه میزند، غذا در دهانش میگذارد و امور شخصیاش را انجام میدهد. محمد با چهرهای آرام و دوستداشتنی لبخند به لب دارد و آرامشی خاص جای نگرانی زمان جوانی را گرفته است. در لحظههای فراموشی تک تک ما، محمد یک رفیقِ شفیق همراه دارد که عاشقانه همراهش است. شاید همین، مرهمی بر آلام او باشد.
زمان: اسفند ۱۳۶۲
محمدکریم کیانی فلاورجانی در سال ۶۱ تنها ۱۸ سال داشت که برای دفاع از ایران اسلامی، لباس رزمندگی به تن کرد و عازم جبهه شد. در اوج جوانی و سرحالی، تمام روزهای خوش آینده را پشت سرش جا گذاشت و برای نجات حال میهن، اسلحه به دست گرفت و راهی شد. فضای پاک و معنوی جبههها محمد را غرق در خود کرد. او وارد دنیایی شده بود که از همه جایش عطر دلانگیز مناجات و دعا به مشام میرسید. محمد تشنه این فضا بود و هر لحظهاش را هزاران بار زندگی میکرد.

انگار او در جبهه گمشدهاش را پیدا کرده باشد و مدهوش از این وصال، میخواست هر چه که دارد را در طبق اخلاص بگذارد. در جنگها و برای نیروهای رزمنده پول و مال و منال به هیچ دردی نمیخورد و تنها شجاعت و نیرو و قدرت جنگاوری است که به کار میآید. محمد که از مال دنیا عایدی زیادی نداشت پس تمام سرمایه جوانی و توان و قدرتش را برای مقابله و دفاع از دشمنان به جبهه برد. او در این راه هیچ چیزی کم نگذاشت.
اسفند سال ۶۲ فرماندهان تصمیم به انجام یک عملیات بزرگ جهت انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تأمین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلاییه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن گرفتند. عملیاتی سخت و دشوار که در آن مقطع زمانی حساسیتهای زیادی را به دنبال داشت. موفقیت در این عملیات، میتوانست روند جنگ را در جبهههای جنوبی مشخص کند. محمد هم یکی از نیروهای شرکتکننده در عملیات بود. او در عملیات خیبر در منطقه پاسگاه زید روی مین میرود و پای چپش را از دست میدهد.
رزمنده جوان بر اثر انفجار شدید روی زمین میافتد. همان لحظه «علیرضا جلیلیفر» عکس بدن زخمی و صورت خاکی او را ثبت میکند تا سالهای بعد به سندی ماندگار از عملیات خیبر تبدیل شود. محمد با چهرهای لبریز از درد، روی زمین دراز کشیده، پایش به شدت مجروح شده و چشمهای نگرانش نقطهای نامعلوم را نگاه میکنند. چشمهای این جوان مظلومیت را فریاد میزند. محمد ساعتها سینهخیز حرکت میکند تا خود را به خاک وطن برساند.
مکان: فلاورجان اصفهان، یکی از خانههای شهر
زمان: بهار ۱۳۹۷
تا همین چند روز پیش بسیاری از همرزمان محمد خبری از او نداشتند. خیال میکردند او بر اثر انفجار و شدت مجروحیت شهید شده باشد، اما محمد زنده ماند تا نشانهای برای مظلومیت جانبازان باشد. او شهید نشد تا صدای بیصدای هزاران جانبازی باشد که مثل محمد به سختی زندگی میگذرانند و مردم بیمعرفت سراغی از آنها نمیگیرند. کیانی پس از جنگ به کشاورزی مشغول شد، ولی جراحتهای جنگ کار خودش را کرد. با گذشت زمان به خاطر وجود ترکش در بدنش کمکم دچار ضعف عضلات و درنهایت قطع نخاع شد. حالا تصاویر او در میان انبوه مطالب فضای مجازی میان مردم میچرخد. در دنیای سلبریتیهای پولکی و توخالی آنها حالا با نام یک قهرمان آشنا شدهاند: محمدکریم کیانی فلاورجانی، اما در تمام عکسها و در کنار جانباز اصفهانی، تصویر یک قهرمان دیگر هم خودنمایی میکند. همسر کیانی در عکسها با عشقی وصفناپذیر مشغول رسیدگی به آقا محمد است؛ موهایش را شانه میزند، غذا در دهانش میگذارد و امور شخصیاش را انجام میدهد. محمد با چهرهای آرام و دوستداشتنی لبخند به لب دارد و آرامشی خاص جای نگرانی زمان جوانی را گرفته است. در لحظههای فراموشی تک تک ما، محمد یک رفیقِ شفیق همراه دارد که عاشقانه همراهش است. شاید همین، مرهمی بر آلام او باشد.
منبع: روزنامه جوان/احمد محمدتبریزی
.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰